اسباب امراض نفسانى
و اما اسباب امراض نفسانیه و انحراف اخلاق از حد اعتدال، بر سه قسم است: یا نفسانى است، یا خارجى، یا جسمى. و اسباب نفسانیه آن است که: در ابتداى فطرت از براى آدمى حاصل باشد.مثلآنکه قوه ادراک او ضعیف باشد، یا در او قوه شهوت اصلا نباشد. و اسباب خارجیه آن است که: به سبب عوارض خارجیه حاصل شده باشد.مثلاینکه با بدان نشسته، یا حکایات ایشان را شنیده، و میل و شوق به آنها نموده و پیروى ومتابعت کرده و مرتکب اعمال ناشایست گشته تا آنکه ملکه او شده. و اسباب جسمانیه آن است که: به سبب ناخوشى و مرض، در بدن صفات بدحاصل شده باشد، همچنان که مشاهده مىشود که به سبب بعضى از امراض، آدمى راکجخلقى به هم مىرسد، یا ضعف و «فتور» در قوه شهویه پیدا مىگردد.
و اما طریق معالجه کلیه در امراض نفسانیه آن است که: بعد از آنکه سبب آن راشناخت، اگر سبب مرض جسمانى باشد سعى در معالجه بدن نماید، و آن مرض را ازبدن دفع کند.و چنانچه سبب خارجى یا نفسى باشد، طریق معالجه کلیه آن مثلمعالجات امراض جسمانیه باشد. و طریق معالجات کلیه در امراض جسمانیه آن است که: ابتدا به غذاهایى که طبعآنها ضد طبع مرض است علاج مىکنند، چنانچه مرضى را که از حرارت باشد ازغذاهاى سرد مىدهند، و آنچه از سردى باشد از غذاهاى گرم مداوا مىفرمایند.پس،اگر ناخوشى جزئى باشد و به این وسیله دفع شود «فهو المطلوب» ، و اگر مرض مستحکمشده باشد و از غذا دفع آن نشود، دوا مىدهند و شربتهاى ناگوار مىچشانند، و اگر دوانیز فایده نبخشد به زهر و سمومات معالجه مىنمایند.و بعضى امراض حادث مىشود که هیچ یک از آن معالجات مفید نیست، که باید به داغ کردن و سوزانیدن معالجه کرد،و گاه هست که باید عضوى از اعضاء را قطع کرد همچنان که در «شقاقلوس» ، و اینآخر علاج است. پس، قاعده کلیه در معالجه امراض نفسانیه و دفع صفات رذیله نیز همین است. و بعد از آنکه آدمى انحراف اخلاق خود را از حد اعتدال یافت، و صفتبدى درخود دید، باید ابتدا افعالى که ضد آن است و از آثار صفتحمیده است، که در مقابلآن است مرتکب شود، و مواظبت آن افعال کند.و این، به منزله غذاى ضد مرض است،همچنان که حرارت مزاج به غذاهاى «بارده» دفع مىشود، همچنین هر صفت فضیلتىکه در نفس حادث [حاصل] شد ازاله ملکه رذیله که ضد آن است مىکند. پس اگر این عمل فایده نبخشید، در مقام سرزنش و ملامت نفس برآید و در دل وزبان خود را نکوهش کند، و بدیها و ناخوشیهاى آن صفت را در دل بگذراند و تصورکند و به زبان آورد و با خود عتاب و خطاب کند، و بگوید: اى نفس «اماره» و «مکاره» مرا و خود را هلاک کردى، و در معرض غضب پروردگار در آوردى، و ازپادشاهى بىزوال، خود را محروم ساختى، و تا چشم بر هم مىزنى زمان رفتن و وقتمردن است، و باید در آتش جهنم با مار و کژدم قرین، و با اشرار و شیاطین همنشین بود،و این، بجاى دو او معاجین و شربتها است. و چنان که اینها نیز فایده نکرد، مرتکب آثار و اعمال صفت رذیلهاى که ضد اینرذیله استشود، مثلا اگر در خود صفتبخل را ملاحظه کرد و به هیچ وجه معالجهنشد، خواهى نخواهى مال خود را زیاده از اندازه بذل، و اعمال مسرفین را ظاهر کند.واگر صفت جبن را مشاهده کرد، خود را به مواضع هولناک بیندازد، و از محل خوف وخطر احتراز نکند.و لیکن، هر گاه استنباط کند که بخل یا جبن نزدیک به زوال رسیدهاند،خود را نگهدارد، که ملکه اسراف یا صفت تهور در او پیدا نشود.و این، به منزله زهرهاو سمومى است که به مریض مىدهند. و گاه هست که: باید مرتکب اعمالى شود که از براى صاحبان اخلاق حسنه پسندیدهنیست، بلکه منافى شرف و مردى است.اما همچنان که زهر در معالجه بدن مباحمىشود، این اعمال نیز در معالجه نفس جایز مىشود. و از این قبیل است: متوجه امور جزئیه شدن که در شان او نیست، مثل آب کشیدن،و طعام از بازار خریدن و به خانه آوردن، به جهت رفع صفت تکبر.یا خود را نادانوانمودن و اعتراف به جهل کردن به جهت رفع رذیله عجب و غرور و امثال اینها. و اگر به این معالجات نیز نفعى حاصل نشد، در آن وقتشروع کند به تهذیب نفسخود به تکلیفات شاقه و ریاضات صعبه مشکله. پس به جهت اصلاح قوه شهویه، منع کند خود را از غذا و آب و استراحت وخواب، مگر به قدرى که در بقاى حیات احتیاج به آن است.و همچنین در غضبیه.و اینعمل به منزله قطع و داغ است، و بعد از توقف دفع صفات رذیله به آن، از ارتکاب آنچاره نیست، و هر گاه استحکام صفات رذیله به حدى شود که دفع آن موقوف به ایناعمال باشد، باید صاحب آن از ارتکاب آنها مضایقه نکند، و از سرزنش ملامتکنندگان نیندیشد.و لیکن به شرطى که پا از دایره شریعت مقدسه بیرون ننهد، و عملى کهدر شرع اقدس از آن نهى صریح شده مرتکب نشود، و کارى که فساد آن زیادتر ازفساد رذیله باشد - که در صدد دفع آن است - از او سر نزند، و از این است که: از براىسالک راه سعادت لابد است از استادى حاذق که علاج هر مرضى را داند، و قدر معالجهرا شناسد. و عجب آنکه: کسانى که اوصاف بهایم و سباع، و اخلاق شیاطین، سرا پاى نفسایشان را فرو گرفته است، روز و شب در آراستن بدن خود چون زنان، و شب و روز درفکر غذا و شراب چون چهار پایان، مسلمین از ایذا و اذیت ایشان در فغان، و بندگانخدا از ظلم ایشان به جان، نه حرام مىدانند و نه حلال، و نه از پاداش مىترسند و نه ازوبال، چنان که اگر به کسى برخورند که به جهتخلاص نفس خود بعضى اعمال کهموافق شرف و بزرگى نیست از او سرزند، مانند خدمتخود و عیال خود، یا تواضع وفروتنى زیاده از حد شان خود، یا خود را از بعضى غذاهاى مقوى محروم سازد، زبانملامت و «تشنیع» (18) به او دراز مىکنند و او را از سفیه و بى عقل مىشمارند، غافل از آنکهکدام سفاهت از آنچه مرتکب هستند بدتر و بالاتر است.
نویسنده: علی |
شنبه 86 تیر 2 ساعت 11:49 صبح
|
|
نظرات دیگران نظر
|
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
|